مسجدی که بمب اتم هم خرابش نکرد

پاونا
- ۱ نظر
- ۲۵ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۱۸
- ۵۸۱ نمایش
تصاویر بیشتر را میتوانید در ادامه مطلب ببینید.
این تصاویر را به اشتراک بگذارید. این کارگاه تولیدی در یمن و با سرمایه
امارات و عربستان مشغول به فعالیت است.
بسم الله الرحمن الرحیم
عصر روز جمعه 23 مرداد 1394
برای بار دوم بود که میدیدم این خانم معصومه ... را به شبکه خبر میآورند. روز جمعه عصر، این خانم کل حیثیت و شرافت و نجابت و حیای یک ملت در نسلهای گذشته را زیر سؤال بردند.
از مدیریت شبکه خبر سؤال دارم:
1- ایشان حدیث شناس هستند؟
2- تاریخ دان هستند؟
3- فرهنگ شناس هستند؟
4- صرف محجبه بودن میتواند دلیل باشد که این شخص هر چه میگوید درست است؟
5- تأییدات پیاپی و حریصانه مجری از سخنان ایشان در هر دو برنامه که بنده دیدم چه دلیلی دارد؟ (به قول خودشان چه با زبان چه با بادی لنگوییچ!) چه دلیلی دارد مجری و مصاحبهگر سخنان مدوعوین را تأیید کند!؟
آقای رئیس من شاکیام حتا از شما هم که نظارت درستی ندارید شاکیام. شما دیگر کاسه صبر ما را لبریز کردهاید؛ آن از فیلمهای مروج کابالا پخش کردنتان، این هم از این! این خانم مستقیمن به دین، به فرهنگ، به تاریخ، به اجداد، به زبان ما توهین میکند. نمونهای از دایره واژگان این خواهر گرامی:
شیک!
لیدی فرست!
بادی لنگوییچ!
بیس من!
فیس من!
و ........
از همه اسفناکتر تعریف ایشان از عشوهگری است که آن را برتری زن میدانند و به نام بادی لنگوییچ از آن دفاع میکنند! این همان حرکتی است که روانشناسان نخبهای که در هالیوود مشاوره میدهند رویش تأکید دارند و حتا عشوههای جدید میسازند! جلالخالق! این حرکات یا همان زبان بدن میتواند از باز کردن دهان پلک زدن مداوم باشد تا نوع راه رفتن، زمین خوردن، بلند شدن، ژستهای هنگام آرایش کردن، مخالفت کردن، اعتراض کردن، اغنا شدن، پذیرفتن، لمس کردن پشت گوش، حرکت دادن سر و افشاندن پیاپی گیسو، عدم درک و خیلی چیزهای دیگر. ولله سادهانگار و سبکسریم اگر از کنار این موضوع ساده بگذریم. ولله که تیشه به ریشه دخترانمان میزنیم اگر برخورد نکنیم، اگر روشنگری نکنیم.
موضوع فاجعه بار در صحبتهای این خواهر گرامی در اینجا به اوج خود میرسد. ایشان آن نگاه به جنس مخالف که نظریه فروید ملعون بود را اشاعه میدهند! این ملعون میگفت که دختر، پدر و یا برادر خود را به عنوان نخستین جفت جنسی ... اصلن حالم بد میشود و نمیتوانم تکرار کنم. ای خدا، من به که دردم را بگویم!؟
ایشان دو نگاه را معرفی میکنند یک نگاه سنتی که تعارف هم نمیکنند و آنرا مذهبی مینامند و در ادامه اضافه میفرمایند: به دخترم اینترنت نمیدم؛ موبایل نمیدم؛ نمیذارم بیرون بره........ اینا بده! 1 یعنی کی بد است؟ کسی که این کار را میکند! چه کسی این کار را میکند!؟ یک پدر دیندار! در نهایت مخاطب مجبور است این جمعبندی کند: خانواده دیندار = خانواده بد= خانواده سختگیر 2
یک نگاه دیگر که ایشان تمایل نسبی خود را با زبان بدن (به قول خودشان بادیلنگوییچ) نشان میدهند نگاه مخالف این است و در نهایت نتیجهگیری که میکنند.
به جز این ایشان خود را روانشناس معرفی میکنند. چرا به خود اجازه میدهند در رسانه ملی وارد مباحثی چنین ظریف و مهم شوند!؟ ما این همه بانوی دانا و مؤمنه دانشمند و متخصص داریم که به تاریخ و فرهنگ و آداب و سنن و از همه مهمتر به دین اشراف کامل دارند. دلیل دعوت چند باره از این خواهر محترمه روانشناس چیست!؟
(گزیده: طرح SSR به معنی «رفرم اجزاء و قطعات قطاع امنیتِ» کشورِ هدف است.
پروژه SSR “Security Sector Reform” طرحی برای در هم شکستن مقاومت یک جامعه محسوب میشود. هیچ کشوری منابع پنجگانه قدرت ارگانیکی(فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، دفاعی- نظامی) همسطح و همترازی ندارد؛ از اینرو در یک حوزه قدرتمندتر و در حوزهای دیگر ضعیفتر است.
سازوکار پروژه SSR به این گونه است که منابع پنجگانه قدرت کشورِ هدف، ارزیابی شده، سپس مشخص میشود که هر کدام از این منابع قدرت در چه سطحی هستند و بلندترین و پایینترین سطح قدرت در کدام حوزه است؛ آنگاه با سازوکارهای خاص خود، قویترین منبع قدرت را آنقدر تحت فشار قرار میدهند و فرسوده میکنند تا به سطح چهارم برسد، سپس در مرحله بعد این دو سطح را با هم تحت فشار قرار میدهند تا به سطح سوم برسد و به همین ترتیب این روند تا آنجا طی میشود که همه سطوح قدرت به پایینترین سطح برسند.)
منبع:سیاست استراتژیک( http://sp-ha.blog.ir/ )
تبیین «برجام» و «قطعنامهی ۲۲۳۱» از منظر حقوقی ـ سیاسی، از دیدگاه دیپلماتیک، از زاویه فنی ـ هستهای، و از بُعد اقتصادی ـ تجاری، بررسی شده و در سطح محافل علمی و رسانهای، به نقد و نظر گذاشته شده، اما بُعد ارزیابی استراتژیکی آن صورت نگرفته است. تبیین برجام و قطعنامهی ۲۲۳۱ از منظر استراتژیکی، در یک کلاننگری و نگرش سیستمی، سه وجه و ضلع کلی دارد:
۱) ضلع توان هستهای ایران و آنچه در مذاکرات به تصویب رسیده است.
۲) ضلع توان اقتصادی ایران و آنچه در مذاکرات در حوزه تحریم به تصویب رسیده است.
۳)
ضلع توان دفاعیـ امنیتی ایران و آنچه در مذاکرات و در قطعنامهی ۲۲۳۱
به عنوان تعهد و تحدید توان دفاعیـ تسلیحاتی ایران رقم خورده است.
چهارچوب نظری برای تحلیل برجام و قطعنامهی ۲۲۳۱، پروژه رسمی SSR ایالات متحده درباره جمهوری اسلامی ایران است. آنچه مدام از سوی اوباما و جان کری و دیگر مسئولان آمریکا نسبت به موضع منتقدان آمریکاییـ صهیونیستی توافق وین (برجام) مطرح میشود این است که توافق وین و قطعنامه ۲۲۳۱، امنیت رژیم صهیونیستی را تضمین میکند و موجب تغییر رفتار جمهوری اسلامی در منطقه خواهد شد، کنایه از تحقق پروژه SSR در قالب مفاد قطعنامهی ۲۲۳۱ است.
«قطعنامهی ۲۲۳۱» اعم از «برجام» است و عصاره هفت قطعنامه قبلی علیه برنامه هستهای ایران محسوب میشود؛ عملاً آنچه در قطعنامههای پیشین زائد بود و ناکارآمد، در این قطعنامه حذف و ابعاد اثربخش آن، همچنان حفظ شده است.
مبتنی بر چهارچوب نظری پروژه SSR علیه ایران، ارزیابی استراتژیکی برجام و قطعنامهی ۲۲۳۱ حاکی از واگذاری «یقهی جمهوری اسلامی» به دشمن در محورهای متعددی است، و حکایت از پیدایش رخنهها و منفذهای امنیتی متعددی در ساختار قدرت و امنیت جمهوری اسلامی دارد، بهگونهای که «شمشیر داموکلس» شورای امنیت، بالای سر جمهوری اسلامی قرار گرفته است.
چهارچوب نظری استراتژی دشمن: پروژهی SSR آمریکا علیه ایران
ایالاتمتحده در دو دهه اخیر، در ذیل مقررات بینالملل و با پشتوانه سازمان ملل، در کنار طرح پروژهی DDR گروههای مقاومت اسلامی در منطقه، پروژهی SSR ایران و سوریه و عراق را در دستور کار قرار داد، اما تاکنون امکان عملیاتی نمودن تعاملی آن را نیافته بود. اکنون مبتنی بر برجام و سپس بر مبنای قطعنامهی ۲۲۳۱ امکان عملی نمودن پروژهی SSR را یافتهاند، و رخنه و منفذی برای تحقق آن پیدا کردهاند.
طرح SSR به معنی «رفرم اجزاء و قطعات قطاع امنیت» کشورِ هدف است.
پروژه SSR “Security Sector Reform” طرحی برای در هم شکستن مقاومت یک جامعه محسوب میشود. هیچ کشوری منابع پنجگانه قدرت ارگانیکی(فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، دفاعی- نظامی) همسطح و همترازی ندارد؛ از اینرو در یک حوزه قدرتمندتر و در حوزهای دیگر ضعیفتر است.
سازوکار پروژه SSR به این گونه است که منابع پنجگانه قدرت کشورِ هدف، ارزیابی شده، سپس مشخص میشود که هر کدام از این منابع قدرت در چه سطحی هستند و بلندترین و پایینترین سطح قدرت در کدام حوزه است؛ آنگاه با سازوکارهای خاص خود، قویترین منبع قدرت را آنقدر تحت فشار قرار میدهند و فرسوده میکنند تا به سطح چهارم برسد، سپس در مرحله بعد این دو سطح را با هم تحت فشار قرار میدهند تا به سطح سوم برسد و به همین ترتیب این روند تا آنجا طی میشود که همه سطوح قدرت به پایینترین سطح برسند.
حال اگر به جای منابع پنجگانه قدرت ارگانیکی، منابع دوگانه قدرت سایبرنتیکی (اطلاعات و انرژی) مطرح باشد نیز به همین منوال عمل میشود.
قوت نظامی، سیاسی و فرهنگی انقلاب اسلامی موجب شده است که ایران در درون و بیرون از کشور خود، نهضت اسلامی و همچنین استقلال از نظام سلطه را به پیش ببرد. پروژه SSR پروژهای حقوقی- استراتژیک است که قوتهای برتر کشور هدف را میفرساید و در نتیجه، توان امنیتی آن را در اجزاء قطاع آن به مرور کاهش داده و زمینگیر میسازد. سپس با پدیده آشوبهای درونی، جنبشهای مخملی، و تروریسم تکفیری، موفق میشود تراز امنیتی آن کشور را از طریق «کاهش تراز اجزاء قطاع قدرت آن»، پایین آورد و آن را تضعیف نماید.
سابقه
در دوره بیل کلینتون که استراتژی مهار دوجانبه (علیه ایران و عراق) از سوی کاخ سفید مطرح شد، مثلث کلینتون، الگور (معاون رئیسجمهور) و کوهن (وزیر دفاع)، اصرار بر تحقق SSR ایران و عراق و DDR جنبش مقاومت اسلامی لبنان و فلسطین داشتند.
در دوره ۱۸ سال گذشته، عمده فعالیتهای حقوقیـ بینالمللی آمریکا در سازمان ملل از جمله طرح تحریمهای گسترده علیه ایران معطوف به ایجاد اهرمهای فشاری برای کشاندن ایران به پای میز مذاکرات و سپس تحمیل تعهدات گسترده و عمیق به ایران برای تحقق SSR بود. تا هنگام تصویب قطعنامهی ۲۲۳۱ در تیرماه ۱۳۹۴ این امکان برای غرب فراهم نشده بود. هر بار قطعنامهای در شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران تصویب میشد، ایران آنرا نمیپذیرفت و عملاً ارتباط جهان استکبار را با ایران محدودتر میکرد. در ۱۳۸۷ غرب متوجه این نقیصه شد. از اینرو گرهارد شرودر صدر اعظم پیشین آلمان را در جوار عامل دیپلماسی عمومی آلمان یعنی دکتر سمیعی جراح معروف مغز، به ایران اعزام نمودند. گرهارد شرودر در هر دو مصاحبهی اصلی خود در ایران روی یک نکته تکیه کرد؛ «ایران بدون هیچ پیششرطی، با غرب مذاکره کند.»
اگر غرب به تحریم، فشار و تهدید رو آورد، و مدام قطعنامه علیه ایران تصویب کند، ایران سقوط نمیکند و در مقابل روزبهروز از غرب دورتر شده و در نتیجه تأثیر پروژهی SSR که جوهر آن، تعامل براندازانه غرب علیه ایران است، به حداقل میرسد. از اینرو پس از تصویب قطعنامه ۲۲۳۱، که محصول توافق وین و نشستوبرخاست منتجشده به «برجام» میباشد، اکنون پروژهی SSR بهطور اتوماتیک عملیاتی شده است؛ زیرا تعامل گسترده غرب با اقتصاد ایران، دروازه SSR را به روی ایران گشوده، و از سوی دیگر مهار توان هستهای ایران در دست غرب، اهرم فشار و زمینهی بهانهجویی را برای او محفوظ داشته است. تنها بخش قدرت ملی ایران که غرب در آن حضور و نفوذ نمییابد، بخش قدرت دفاعی است که قطعنامهی ۲۲۳۱ تمهیدات لازم را برای مهار آن فراهم ساخته است. اگر مقام مسئولی در تیم مذاکره ایران مدعی شود که بخشهایی از قطعنامهی ۲۲۳۱ را نمیپذیریم، پس عملاً مدعی است که «قطعنامههای سازمان ملل، کاغذپارهای بیش نیست.»
قاعده نفی سبیل
مبنای فقهی سیاست خارجی انقلاب اسلامی، قاعدهی «نفی سبیل» است. قرآن کریم تأکید فرموده که «وَ لَن یَجْعَلَ اللَّـهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا» خدا هیچ راهی را برای سیطره و غلبه کفار بر مؤمنان قرار نداده است. قطعنامهی ۲۲۳۱ بسترساز پروژهی SSR است و این پروژه زمینهی نفی قاعدهی «نفی سبیل» است. مگر در وزارت امور خارجهی ایران دو نکتهی دیگر مطرح باشد:
۱) آمریکا و قدرتهای استکباری، مصداق کفر جهانی نبوده و سیطره، هژمونی و استیلای آنها بر ایران، مصداق قاعدهی مزبور نیست.
۲) یا اینکه اساساً وزارت امور خارجهی ایران مبتنی بر قاعدهی «نفی سبیل» عمل نمیکند.
فرمول مذاکرات برد ـ برد
بررسی «برجام» و «قطعنامهی ۲۲۳۱» از منظر پروژهی SSR آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران، در قالب فرمول مذاکرات هستهای امکانپذیر است.
الف ـ دادهها در مذاکرات: واگذاری و مهار توان تکنولوژیک هستهای.
ب ـ ستاندهها در مذاکرات: رفع بخشی از تحریمهای مالی ـ تجاری کشورهای سلطهگر.
ج ـ پیامدهای دادهها و ستاندهها: مهار فعالیتها و توان دفاعی ـ امنیتی ایران، و اشراف اطلاعاتی دشمنان.
هرم SSR در ترازشناسی قدرت ملی ایران
مبتنی بر فرمول مذاکرات (داده ـ ستانده ـ پیامد) هرم SSR شکل گرفته است و در ترازشناسی قدرت ملی ایران، با کاهش توان هستهای، بخشی از تحریمها رفع خواهد شد، اما پیامد آن این است که توان دفاعی ـ امنیتی نیز کاهش یافته و مهار میشود؛ یعنی آنچه که در مبحث داده و ستانده مطرح نبوده است (توان دفاعی ـ امنیتی) عملاً «داده اصلی» از سوی ایران در مذاکرات و «ستانده واقعی» از سوی استکبار جهانی است.
الف- داده
در مذاکرات مقرر شد که ایران برای اثبات صلحآمیز بودن فعالیت هستهای خود، آنرا کاهش داده و در بخشهای عمدهای عملاً متوقف نماید و کاملاً آنرا تحت نظارت و کنترل نظام سلطه درآورد. آنچه مبتنی بر «برجام» و «قطعنامهی ۲۲۳۱» از سوی ایران واگذار شده است، چهار بخش کلی را در بردارد:
۱) رقیقسازی و مینیاتوریزه کردن توان تکنولوژیک هستهای ایران، به مدت حداقل ۱۰ سال.
۲) مهار و کنترل تکنولوژی هستهای مینیاتوریزه شدهی ایران، به مدت حداقل ۱۰ سال.
۳)
واگذاری عنان تکنولوژی هستهای ایران به دشمن به عنوان عامل و اهرم فشاری
برای تحقق استراتژی «مکانیزم ماشه» در شورای امنیت سازمان ملل متحد.
(مواردی مانند بند ۱۲ اعمال مفاد قطعنامههای پیشین در قطعنامهی ۲۲۳۱، ذیل بند ۴۱ منشور ملل متحد زمینه تحقق مکانیزم ماشه است.)
۴) تحقق اشراف اطلاعاتی دشمن، بر توان تکنولوژیک، بهویژه هستهای ایران.
ب- ستانده
در مقابل کاهش و توقف بخش عمدهای از فعالیت
هستهای، مقرر شد که استکبار جهانی بخشی از تحریمهای ایران را حذف کند.
وزارت خزانهداری آمریکا، در دوره ۱۳۸۵_۱۳۷۳ بالغ بر ۲۵.۰۰۰ قرارداد و
معامله تجاری کشورهای مختلف را با ایران منتفی ساخت و در بازه ۱۳۹۴_۱۳۸۶
این رقم را با کنترل و شدت بیشتری در جهان اعمال نمود و بیش از ۵۰.۰۰۰
قرارداد و معامله تجاری کشورها با ایران را ملغی نمود.
این رقم، بیشترین حجم خنثیسازی مراودات تجاری در «اقتصاد تحریم» در جهان است که با همه تحریمهای کوبا، عراق (عصر صدام)، کره شمالی، بلاروس و روسیه برابر بوده و عملاً به مقاومت اقتصادی مردم ایران تبدیل شده و زمینهی ظهور و بروز استقلال اقتصادی جمهوری اسلامی ایران گردید که در قالب «دکترین اقتصاد مقاومتی»، میرفت که به الگویی ویژه در جهان بدل شود.
اما تلاش طرف مذاکرهکننده ایرانی برای زدودن تحریمها در برابر کند نمودن رشد توان هستهای کشور، فرصت طلایی برای استکبار جهانی پدید آورد تا دستاورد زیست در محاصره اقتصادی که «فرهنگ مقاومت اقتصادی» و توجه به ظرفیتهای درونی و خودباوری در «توانستن» است را مورد هجوم قرار دهد. در واقع دستاورد رفع کانالیزهشده تحریم برای نظام سلطه این است: «زمینهسازی شرایط ویژه برای حمله به استراتژی امام خامنهای مدّظلهالعالی در حوزه دکترین مقاومسازی اقتصاد در چهارچوب اقتصاد مقاومتی.»
همچنین گشایش تعامل نظام مالی ـ بانکی ایران با نظام مالی استکبار جهانی، بستر ویژهای برای شکلگیری سازوکار «جنگ ارزی» در سالهای آینده با جمهوری اسلامی است، زیرا مادامی که ارتباطات مالی- بانکی به دلیل مقررات تحریم اقتصادی بین ایران و غرب کم و ناچیز بود، امکان نبرد ارزی نیز محدود بود، اما برای تأثیرگذاری بر ارز کشور هدف (در شرایطی که امروزه جهان به کارزار جنگ بین ارز کشورها بدل شده است) باید با نظام مالی و بازار پول آن کشور ارتباط داشت.
از سوی دیگر، هجوم ملخ وار گرگ های گرسنه اقتصادِ در حال رکود غرب به بازار ایران، بستر مناسبی برای سرویس های اطلاعاتی غرب در تحقق اشراف اطلاعاتی مالی- اقتصادی و تجاری نسبت به قدرت اقتصادی جمهوری اسلامی را فراهم می سازد. این نکته، ضریب امنیت اقتصادی در امنیت ملّی جمهوری اسلامی را کاهش میدهد.
در مجموع، رفع تحریم ها در بخشی محدود مرتبط با پرونده انرژی هسته ای ایران، به دلیل فقدان استراتژی مشخص در دولت برای وضعیت پساتوافق و پساتحریم، اقتصاد جمهوری اسلامی را با معضل جدیدی روبرو میسازد: عبور از «کاسبان تحریم» به «کاسبان توافق» یا «کاسبان پساتحریم».
کاسبان تحریم
۱) دولت ایران: چون در تحریم هستیم، پس نمی توانیم خدماترسانی کنیم.
۲) تجار و دلالان داخلی: پدیده هایی چون بابک زنجانی.
۳) صرافان و دلالان ارز.
۴) کشور چین.
۵) کشور روسیه.
۶) کشورهای اتحادیه اروپا.
۷) کشورهای درجه ۲ در روابط تجاری ایران: هند، ژاپن، کره جنوبی و… .
کاسبان پساتحریم
۱) دولت ایران.
۲) تجار و دلالان سنتی.
۳) تجار و دلالان جدید و نوظهور.
۴) کشور آمریکا (بهویژه در صنعت هوایی و…)
۵) کشور فرانسه (بهویژه در صنعت خودرو و…)
۶) کشور آلمان.
۷) کشور انگلیس.
۸) کشور ایتالیا.
۹) کشور روسیه (بهویژه در صنعت نظامی و…).
۱۰) کشور چین (بهویژه در صنعت هسته¬ای و…).
۱۱) کشورهای لایه دوم: هند، ژاپن، کره جنوبی، ترکیه و… .
در نتیجه، «کیک بازار ایران» در برجام و قطعنامه ۲۲۳۱ از سوی تحریم گران در یک توافقِ نانوشته، تقسیم شده است؛ استعاره آن این است که ابنزیاد، ابنسعد و شمر، پس از بستن آب به روی یاران امام حسین (ع) در کنار نهر علقمه، بطری های آب خود را برای عرضه و فروش به حضرت ابوالفضل (ع) چیده باشند.
البته باید متوجه این نکته بود که تحریم ها تاکنون «ظالمانه» خوانده می شد؛ اکنون اما تحریمکننده ها ضمن این که به بازار ایران هجوم می آورند، هم چنان تحریم هایی را علیه اشخاص و نهادهای گوناگون انقلاب اسلامی محفوظ میدارند، که طبیعتاً این تحریم ها را باید «تحریم های عادلانه» نامید!
مؤلفه های حوزه «ستانده» پنج موضوع کلی را در بر می-گیرد:
۱) خنثیسازی عملی و روانی فرهنگ «ما می توانیم» و «توانستیم» و «خدا می خواهد».
۲) ممانعت از تحقق مقاوم سازی اقتصاد ایران در دکترین اقتصاد مقاومتی.
۳) فراهم سازی مقدمات سیستماتیک زمینه برای آغاز جنگ ارزی علیه ایران در سال های آتی.
۴) تحقق اشراف اطلاعاتی دشمن بر توان مالی، تجاری و اقتصادی ایران.
۵) رشد فرهنگ مصرف و پدیده سبک زندگی بورژوایی در مردم ایران و در نتیجه کاهش روحیه مقاومت و استکبار ستیزی.
ج- پیامد
«داده» های توان هسته ای، «ستانده»های اقتصادی در رفع بخشی از تحریم را در برداشت. به این «بده-بستان» عنوان «برد- برد» نهاده شد.
اما این بده- بستان، یک ضلع سوم دارد: پیامدهای این بده- بستان.
پیامدهای «بده- بستان» مذاکرات اخیر، عمدتاً درحوزه دفاعی- امنیتی انقلاب اسلامی خود را مینمایاند و اثرات مخرب آن در ماه ها و سال های آینده به معضلی کلیدی در امنیت ملّی جمهوری اسلامی تبدیل می گردد.
درواقع از رهگذر توافق وین، مشکلاتی از کشور حل شده و مشکلات جدیدی پدیدار خواهد گردید؛ نسبت «آنچه حل شد» و «آنچه به گونه ای نوظهور حادث می شود» قطعاً نسبت متوازنی نیست. درواقع، سادهانگاری است که کسی «داده» و «ستانده» را محصور به مباحث فنی هسته ای و حوزه های رفعشده در تحریم نماید. در صورتیکه ظاهراً با یک «داده»ی اولیه (در کاهش توان هسته ای) روبهرو بوده، و با یک «ستانده» (در کاهش بخشی از تحریمها) مواجه هستیم، اما عملاً یک «داده»ی ثانویه هم وجود دارد: کاهش توان دفاعی- امنیتی. اگر مقام مسئولی بگوید: «ضمانت اجرا ندارد و نمی پذیریم» در این صورت از نظر حقوقی مشکلات جدیدی مبتنی بر قطعنامه ۲۲۳۱ ظهور و بروز می یابد.
برای نمونه، همان گونه که در بند ۹ قطعنامه ۱۹۲۹ در سال ۲۰۱۰ موضوع توان موشکی بالستیکی ایران هدف قرار گرفت، اکنون در قطعنامه ۲۲۳۱ نیز توان موشکی بالستیکی مجدداً آماج دشمن واقع شده است.
همچنین در قطعنامه ۲۲۳۱ فروش تسلیحات به ایران ذیل نظارت سازمان ملل متحد دیده شده و خرید سلاح از ایران نیز کاملاً کانالیزه شده است که به نظر می رسد با توجه به عدم تمرکز جمهوری اسلامی بر تجارت صنعتِ دفاعی، هدف طرح این موضوع در قطعنامه ۲۲۳۱، موضوع کمک ایران به جنبش های مقاومت اسلامی است. پیامدهای «بده- بستان» مذاکرات منتج به توافق برجام، چهار مؤلفه کلیدی در حوزه دفاعی- امنیتی دارد:
۱) مهار فعالیت های دفاعی بومی (موشکی) که محصول داخل کشور است.
۲) مهار و کنترل فروش تسلیحات ایران، با هدف مهار کمک ایران به نهضت های مقاومت اسلامی.
۳) مهار و کنترل خرید تسلیحات از سوی ایران.
۴) تحقق اشراف اطلاعاتی دشمن بر حوزه ی دفاعی- امنیتی نیروهای انقلاب اسلامی ایران.
نتیجه
در مذاکرات اخیر که منتج به توافق وین (برجام) و قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت گردید، قاعده این است:
۱) دادهی اولیه: توقف و کاهش بخش های قابل توجهی از توان و ظرفیت هسته ای کشور؛
۲) ستانده: رفع بخشی از تحریم های مالی، تجاری و اقتصادی از سوی استکبار جهانی، و
۳)
پیامد (دادهی ثانویه): مهار و کنترل توان دفاعی- امنیتی کشور خواهد بود
(مبتنی بر پذیرش تعهدات، محدودیت ها و فشارهای وارده که در ماه ها و سال
های آتی، مشکلات عدیده ای را برای کشور به بار خواهد آورد.)
منبع:سیاست استراتژیک(WWW.sp-ha.blog.ir)
اگرچه حضرت موسی (ع) به عنوان پیامبری اولوالعزم برگزیده شد، تا
هدایتگر قوم بنی اسرائیل باشد؛ اما پس از آن حضرت و در قرون و اعصار بعدی،
دین آسمانی یهود و کتاب تورات دچار تحریف شد، به گونهای که با ظهور حضرت
مسیح (ع) بخشی از یهودیان نه فقط ایشان را نپذیرفتند، بلکه در برابر این
پیامبر الهی ایستادند. کمکم یهودیت دچار مادهگرایی شد، اما دوباره با
تأثر از برخی مکاتب عرفانی و فلسفی یونان و مصر و روم و بابل باستان، به
جریانهای معنوی و نوعی مکاتب صوفیانه ورود پیدا کرد و بعدها در قرن 13
میلادی، با ترکیب یهودیت و این مکاتب صوفیانه باستانی، جریان انحرافی
کابالا(قبالا) شکل گرفت. کابالیستها بیشتر بر اعتقادات آخرالزمانی و
مسیحگرایی خاص و شیطان شناسی و جادوگری و حروفگرایی و ضدیت با اسلام و
دنیاگرایی و ورود به سرزمین موعود و تشکیل حکومت جهانی یهودی و میل به
تسلط سریعتر بر جهان، پافشاری میکنند. اما متأسفانه با پیدایش صهیونیسم،
ایناندیشهها نفوذ جدی تری در میان بسیاری از یهودیان دنیاطلب کرد.
امروزه با ورود به عصر معناخواهی بشر و خستگی از ماشین و تکنولوژی و
مدرنیته، دستگاه فرقه سازی صهیونیسم نیز میکوشد تا معناگرایی مورد نظر
خویش را در میان ابنای آدم بسط دهد و بنابراین فرقههای انحرافی میان
جوامع مختلف، توسط صهیونیستها رواج داده میشود.
در این بین، تأثیر و نقش تصوف یهودی قبالا بسیار چشمگیر است. از سوی دیگر شکلگیری ابزاری مانند رسانه بهترین امکان برای ترویج و القای افکار انحرافی در اختیار صهیونیستها قرار داد. این خاصیت رسانه است که به عنوان یک ابزار در خدمت بشر در آمده و صاحبان و سردمدارانش از این ابزار به بهترین وجه ممکن برا ی القای اهداف خود بهره میبرند و در این میان، صهیونیستها به عنوان حاکمان رسانه در دنیای امروز این ابزار را برای القا و گسترش فرقههای ساختگی و مدعی عرفانهای نوپدید و انحرافی به کار گرفتهاند. به گونهای که شاید در کمتر فیلم، انیمیشن یا بازی رایانهای باشد که نشانههای قبالا را مشاهده نکنیم. برای آشنایی بیشتر با تصوف یهودی، ریشههای شکلگیری این جریان مدعی معنویت و نقش ابزار سینما در ترویج این عرفان، به سراغ محمد حسین فرج نژاد، نویسنده کتاب «اسطورههای صهیونیستی در سینما» رفتیم تا از منظر وی این مسئله را واکاوی کنیم. وی طلبه درس خارج حوزه علمیه قم و فارغ التحصیل رشته اقتصاد و فلسفه غرب است و مطالعاتی در زمینه سینما، دین شناسی و تاریخ داشته است. آنچه در پی میآید، حاصل گفتوگوی ماست.
ریشههای کابالا (قبالا) یا همان تصوف یهودی از کجا سرچشمه میگیرد؟
Emet»نوشته
میشود این کلمه که در عرفان یهود اسم اعظم خداست و با نوشته شدن این کلمه
بر پیشانی این موجود، او زنده شده و در خدمت خاخام یا عارف یهودی در
میآید و خواستههای یهودیان را روی زمین انجام میدهد و در نهایت زمانی
که بخواهند این موجود بمیرد روی پیشانی اش کلمه «met» که به زبان عبری به معنی مرگ است، نوشته شده و او میمیرد یا «E»
ابتدای کلمه اسم اعظم برداشته میشود. فیلمهای زیادی با محوریت این موضوع
ساخته شده از جمله مجموعه فیلمهای صامت «گولم» اثر «پل وگنر» که چند فیلم
سلسلهای است و مشهورترین فیلم «او چگونه به دنیا آمد» اثر گوس که در سال
1920 ساخته شد. در سال 1936 کارگردانی به نام «جولین دویویر» فیلمیبه
همین نام یعنی گولم ساخت. مجموعه پویا نمایی «فراتر از بتمن» که در این
فیلم گولن حریف بتمن است و یک هیولایی به نامGLM
که در واقع حروف اختصاری کلمه گولم است وجود دارد و توسط انسانی کنترل
میشود. یکی دیگر از مفاهیمیکه صهیونیستها در سینما و حتی شعر و ادبیات
برآن تأکید دارند مسئله سامیستیزی یا یهودی ستیزی است و از این طریق
میخواهند تئوری دروغین هولوکاست را تبلیغ نمایند. شاید بتوان از فیلم هری
پاتر به عنوان شاخصترین اثر سینمای آخر الزمانی قبالی نام برد.
از
آنجایی که دین یهود، یک دین آسمانی و ابراهیمیبوده، بحث عرفان نیز در
کنارش مطرح بوده است؛ اما دین مردمان بنی اسرائیل، پس از حضرت سلیمان به
انحراف اساسی کشیده شد. تا حوالی میلاد حضرت مسیح(ع) یعنی حدود 2هزارسال
پیش، سازمان یهود از دست مؤمنان خارج شده و به سمت منافقان بنی اسرائیل که
بیشتر در قبیله یهودا بودند، کشیده شد. به گونهای که با آمدن حضرت عیسی
مسیح علیه السلام، در مقابل ایشان ایستادند. بنابراین تأملات عرفانی از
ابتدا با ادیان ابراهیمیهمراه بوده است، اما و پس از میلاد مسیح، یهودیت
به مادهگرایی شدید دچار شد در نتیجه از مباحث عرفانی آن کاسته شد.
دنیاگرایی و رباخواری و آزار پیامبران خدا و لجاجت یهودیان در آیات بسیار
زیادی از قرآن کریم آمده است.
پس
از فراز و نشیبهای فراوان در یهودیت تحریف شده و آمیختگی آن با مضامین
مشرکانه میترایی و گنوسی و یونانی(هلنیسم) و رومی(پاگانیسم) و جادوگرایی و
شیطانگرایی مصر و بابل باستان، این دین از خط اصیل و دینی که حضرت
موسی(ع) آورده بودند، دور شد. در اوان مسیحیت، مکتب عرفان عرشی(معسه
مرکابا/ مرکاوا) و تصوف گنوسی یهود و مکتب عرفانی معسه برشیت(درباره
رازهای خلقت) در میان یهودیان کم کم رایج شد. در همین زمانها، عناصر
جادویی و اندازه گیری کاخهای الهی و حدود قامت خداوند(شیعور قوما) به
صراحت در برخی کتب انحرافی عرفانی یهودی پدیدار شدند که مخالفتهایی نیز
از جانب برخی علمای مسیحی و یهودی با آنها شد. در قرون وسطی، نوعی
حسیدیگری نیز در آلمان و شرق اروپا پدید شد و همراه با افسانههایی از
خلق موجودی زنده توسط برخی عرفای یهود به نام گولم، در میان مردمان رایج
شد. اما عرفان منسجم یهودی، ضمن تأثیر پذیری از تمام موارد گفته شده، تحت
تأثیر برخی مکاتب صوفیانه و عرفای مسلمان و مسیحی از قرن سیزدهم میلادی در
شبه جزیره ایبری یااندلس که محل تعامل فرهنگی میان اسلام و مسیحیت و
یهودیت بود، به وجود آمد. نوشته شدن کتاب زوهر در سال 1286م. در انسجام و
گسترش قبالا نقش بسزایی داشت.
در
جنگهای صلیبی، از سالهای1091 تا 1291م. ثروتمندان یهودی و مسیحی از طرف
اروپا برای تصرف بیت المقدس به مسلمانان حمله کردند. جنگهایی که با وجود
طولانی بودن و آسیبهای زیاد به مسلمانان، اما به دلیل نیروی جهاد و شهادت
طلبی آنان موفق نبودند. این مسئله یهودیان را برآن داشت تا به نام دین،
مکتب معنوی را در بین مردمشان به وجود بیاورند. به این صورت یک عرفان
حماسی دنیا طلبانه همراه با برتری نژادی یهود سبب شکلگیری مباحث انحرافی
در عرفان یهود شد. در واقع عرفان یهودی جدید در اواخر جنگهای صلیبی شکل
گرفته و عرفانی بود که سیاست در آن اشباع شده بود. بخش عظیمی از عرفان
یهودی در مقابله با مسلمانان و بیرون راندن آنها از سرزمین موعود، یعنی
مکانی به مرکزیت بیت المقدس کنونی یا همان اورشلیم اختصاص دارد.
بنابراین شکلگیری این جریان مدعی معنویت، برای سوء استفاده از فطرت الهی انسان و به کارگیری این فطرت برای مقاصد سیاسی بوده است؟
قبالای
اولیه، ابتدا در شبه جزیره ایبری(اسپانیای امروز) و جنوب فرانسه شروع شد و
سپس به ایتالیا کشیده شد. پس از جنگهای صلیبیو شکست یهودیان و مسیحیان
دنیاطلب و جنگطلب از مسلمانان، آنان به فکر انسجام بخشیدن به تودههای
مردم اروپا افتادند تا راحتتر بتوانند با سوء استفاده از دین، اروپاییان
را در مسیر اهداف مادی و ضد اسلامیخود بسیج کنند و ضربات محکمیبه جهان
اسلام وارد کنند. در این بین،اندیشههای التقاطی تصوف یهودی که متأثر از
اساطیر و شرک یونان و روم و مصر و ایران و بابل باستان بود، محمل خوبی
برای رسیدن به این هدف بود. با نوشته شدن کتاب «زوهر» حوالی سال 1286م.
قبالا به صورت جدی و منسجم در آمد و از جنوب اروپا به سمت شمال گسترش پیدا
کرد. پس از آن نقش هلند و انتشاراتیهای هلندی پروتستان و پیوریتن که از
نظر فکری مسیحیانی بودند که به یهودیت بسیار نزدیک بودند، در بسط کابالیسم
بسیار چشمگیر بود. حوالی قرون15 به بعد، رسالات متعدد کابالیستی در هلند و
سراسر اروپا منتشر شد وحتی طرح روی جلد این رسالهها، طرحهایی در ضدیت با
مسلمانان، کار شده بود.
ریشه خصومت برخی یهودیان صهیونیست با مسلمانان از کجا سرچشمه میگیرد؟
علاوه
بر دشمنی تاریخی اینان با جریان حق و ظلم ستیز و همچنین کینههایی که از
جنگهای صلیبیبه دل دارند، روحیه استکباری و خودپسندی جمعی و نژادپرستی
را نیز باید مورد توجه قرار داد. نگاه حریصانه یهودیان و قبالائیان به
سرزمین استراتژیک فلسطین و ممالک خاورمیانه، ریشه در تورات تحریف شده
دارد،در واقع یهودیان، بیتالمقدس را سرزمین و پایتخت اسطورهای خود
میپندارند و شعارشان از نیل تا فرات است و مطابق بعضی متون و گفتههای
بزرگانشان، پا را از این هم فراتر گذاشتهاند و اسرائیل بزرگ را از مصر تا
شیراز میدانند و این به طور قطع، مقدمه ساز حکومت جهانی یهود در
آخرالزمان قبالایی-یهودی است. اخیراً فرقه کابالای درهالیوود نفوذ جدی
کرده است و نسل جدید جهانی را با سحر و سکس و خشونت و ترس در دامن توهمات
و خلسه هنر صهیونیستی،انداخته است و با پیوستن بسیاری از چهرههای بنام
عالم فحشا و فوتبال و فریب به این فرقه، بعد تبلیغاتی خاصی بدان بخشیده
است. البته برخی کابالیستهای قدیمی و علمای یهودی ضدصهیون، با این
جعلیات جدید در تصوف یهودی مخالفند؛ ولی بوقهای تبلیغاتی صهیونیان، به
فکر منافع ارباب خویشند نه مصونیت ادیان از انحرافات.
مبانی قبالا درباره خدا و خلقت چیست؟ آنها چه نگاهی به معاد و آخرالزمان دارند؟
تجسم
خدا، حضور خدا در بین قوم خود، انسانگونگی خدا، قدرت کم خدا و قدرت زیاد
شیطان در این جهان؛ میراث یهودیت منحرف برای قبالاست. این مطالب، از
بندهای متعددی در اسفار آفرینش و خروج و سایر کتب مقدس یهودی بر میآید.
اساطیر عجیب ملل باستان در بحث خلقت، تأثیر جدی در عرفان شیعورقوما(تعیین
حدود قامت خداوند) و معسه مرکاوا (اندازه گیری کاخهای الهی) و معسه
برشیت(رازهای خلقت) و گنوسیسم یهودی داشته است. تفکرات مسیح گرایانه و
آخرالزمانی و منجیگرایی با غلبه تفکرات گنوسیان(غنوصیه) و یهودیت انحرافی
ماده گرا به همراه تقابل خیر و شر، نیز در آثار کابالایی با شدت بیشتری
ملاحظه میشود. آنها معتقدند که قوم یهود، برترین نوع بشر هستند و باید با
غلبه بر شیاطین در سرزمین موعود و اسارت مسلمانان، دولت یهودی را در ارض
موعود ادعایی، پایه گذاری کنند تا زمینه تکمیل خلقت و ایجاد بهشت زمینی و
تأسیس پادشاهی جهانی داوودی یهود، ایجاد شود. پاگانیسم و چند گانه پرستی و
شرک باستان و دوخداگرایی با تأکید بر قدرت شیطان و شرگرایی، حلولگرایی و
پانتئیسم(همه خداگرایی) و دئیسم(خدای بازنشسته و نافی شریعت و پیامبری) و
کم شدن قدرت خدا و حاکمیت بشر یهودی بر سرنوشت جهان و گنوسیسم(ثنویت، دو
مبدأ خیر و شر در آئین گنوسی و زردشتیگرایی و ریاضت کشی برای رهایی روح
از بدن و آخرالزمان و فرجام شناسی گنوسیستی) از دیگر باورهای آنهاست.
قبالا ایدههای دیگری هم دارد؟
میل
به تسلط بر عالم از طریق فهم رازهای آن و یافتن راههای میانبر برای
حاکمیت مطلب یهود بر جهان، سحر و جادوگرایی و علوم غریبه و تکیه بر
اساطیر و اوهام خاورمیانه و اروپا، ریاضیات قبالایی و حروفگرایی و علوم
کمیو ریاضیاتی برای تسلط بر عالم را در این فرقه میتوان دید. تلاش
اسطورهای کابالیستها برای حیات بخشیدن به توده خام گلی یا چوبی یا فلزی
و تولید موجودی به نام «گولم» برای بسط قدرتشان در میان مردمان، نیز در
داستانهای عامیانه شرق اروپا و سینما نفوذ جدی دارد. آنها زن را تحقیر
میکنند و در برخی فرقههای قبالا او را با شیطان هم سنخ میدانند و بر
مسائل جنسی و سکس افراطی و موسیقیهای مهیج و خضوع در مقابل شیطان مؤنث یا
مذکر، تأکید دارند. سبک معماری و طراحی اینان، استقلال ندارد و به شدت از
معماری فراعنه و قیصرها و پادشاهان دنیاپرست، یونان و مسیحیت تأثیر
پذیرفته است. محوریت توسعه تمدن مادی نیز مورد توجه اینان است. علاوه بر
این مطالب، بر راز آمیز بودن دین و توجیه تأویلات هرمونتیکی و قرائات
متعدد طبق میل عالمان قبالایی تأکید دارند؛ چرا که این طبیعی به نظر
میرسد که برای توجیه دنیاخواهی و تحریف دین و بردن ادیان الهی به سمت
منافع زرسالاران جهان، باید قرائات متعدد به رسمیت شناخته شود. تأکید بر
تقدس ذاتی و برتری زبان عبری بر سایر زبانها و تلاش برای کشف اسرار درونی
حروف عبری و کلمات تورات، نیز به وفور در اساطیر قبالایی و سینما و هنر
غرب جدید دیده میشود که ریشههای جدی قبالایی دارد.غیبگرایی و تأکید بر
وجود انرژیها و موجودات متافیزیکی که به جز افراد انتخاب شده و قابلیت
دار یهودی، نمیتوانند آنها را درک کنند نیز از دیگر مبانی فکری آنها در
قبال خدا و شیطان و دنیای شر است.
آیااندیشههای یهود با تصوف یهودی متفاوت است؟ این تفاوتها چیست؟
شاید
پاسخ به این سؤال ساده نباشد. توجه داشته باشید که یهودیان حدود 3700 سال
تاریخ دارند و تأثیر و تأثر زیادی بر دنیای پیرامون خود داشتهاند. البته
به دلیل اقلیت بودنشان در میان حکومت فرعون و بابل و ایران، فرهنگ مستقلی
نداشتهاند و تأثیرات زیادی از فرهنگهای غیرالهی گرفتهاند. همچنین کمی
بیش از هزار آیه قرآن درباره یهودیان و دنیاپرستی اکثریت آنان میباشد.
اما باز تصوف یهودی، انحرافات بیشتری نسبت به یهودیت دارد. در ابتدای شکل
گیری قبالا، خاخامهای فقه گرا با التقاطهای صریح آن با شرک و گنوسیسم و
فلسفههای غیر دینی مخالف بودند، اما در حال حاضر، بسیاری از خاخامهای
یهودی، گرایشات قبالایی دارند، گرچه باز هم مخالفتهایی وجود دارد. تصوف
یهودی و سپس کابالیسم مسیحی به صورت منسجم، پس از پایان جنگهای
صلیبیبرای شکست مسلمانان از جانب بوقهای تبلیغاتی زرسالاران یهودی
ومسیحی اروپا، رواج داده شد. خصوصاً از قرن پانزدهم و شانزدهم، این
تبلیغات بیشتر شد. اکنون رسالههای کابالیستی منتشر شده در قرن شانزدهم و
بعد از آن موجود است که به صراحت مسلمانان را به صورت شیاطینی سوار بر
اسبهای سیاه در تقابل با سپاهیان خیر که همان یهودیان و مسیحیان کابالیست
هستند، تصویر کرده است.
یهودیان
ضدصهیونیست، این دید قبالایی- صهیونی که میگوید تصرف سرزمین موعود، زمینه
ساز قیام موعود یهود است، را نقد میکنند و غصب فلسطین را قبل از قیام
مسیح بن داوود(موعود یهود)، از اشتباهات جدی آخرالزمان سازی صهیونی-قبالی
میدانند. تعداد یهودیان ضد صهیونیست متأسفانه آنچنان زیاد نیست و امکانات
تبلیغی معتنابهی ندارند و امروزه قرائتهای صهیونی-کابالی بر هنر و سیاست
غرب، غلبه کامل دارد. ضمن اینکه گرچه بین یهود و صیونیسم تفاوت میگذاریم؛
اما با آغاز شکلگیری صهیونیسم و تسلط آن بر رسانههای بزرگ جهان، بسیاری
از یهودیان و حتی مسیحیان، طرفدار آن شدند و در واقع تعداد یهودیان ضد
صهیونیست، بسیار کم است و این عده کم نیز مورد آزار جدی صهیونیستها
هستند، حتی برخی از آنها به دلیل نقد صهیونیستها یا اسطوره هولوکاست یا
سایر اساطیر جعلی صهیونی، ازکارهایشان اخراج شدهاند و زندان و تبعید
شدهاند و شعارهای آزادی در غرب را معنا کردهاند. در کشورهای اروپایی و
امریکایی مدعی آزادی و پیشرفت، حتی برخی از اساتید بزرگ دانشگاه، از تدریس
برکنار شدهاند یا به زندان یا جریمههای کلان مالی محکوم شدهاند.
صهیونیستها چه اختلاف نظرهایی با یهودیان دارند؟
حدود
110 سال پیش، صهیونیسم، توسط سرمایه داران ظالمی چون خاندان یهودی روچیلد
بنا شد. در واقع صهیونیسم، حاصل تلاش برخی خاندانها و گروههای نیمه مخفی
سلطه طلب و انحصارطلب و مادهگرای یهودی چون روچیلد و فراماسونری بود که
برای بسط تسلط خود بر جهان، نیاز داشتند که از یهودیت و مسیحیت موجود نیز
سواری بگیرند؛ بنابراین با سوء استفاده از یهودیت و تورات منحرف موجود، آن
را بیش از گذشته با قرائتهای قومی و تفاسیر دنیاطلبانه و برجسته
سازیهای مادی در رسانهها مطرح کردند و حتی مسیحیت را نیز با تفاسیر عهد
عتیقی و توراتی توسط افرادی چون اسکوفیلد، ذیل سلطه نگاه خود درآوردند.
مسیحیت صهیونیستی، حاصل چنین تلاشی است. یهودیان و مسیحیان زیادی مخالف آن
بودند و هنوز هم برخی با صراحت تأکید دارند که صهیونیسم با سوء استفاده از
دین یهود، بنا دارد به اهداف قومی و مادی خود برسد. یکی از علمای یهودی
ضدصهیون همیشه در مجامع جهانی این شعارش را تکرار میکند که «صهیونیسم،
ارتداد از یهودیت است». متقابلاً صهیونیستها، اینان را اساساً یهودی
نمیدانند.
دانشمندانی
از مسیحیان کاتولیک و برخی پروتستانها و یهودیان هستند که با چنین
تفاسیری از تورات و انجیل موجود مخالفند و عَلَم مبارزه با صهیونیسم و
تفاسیر خاصش از کتب مقدس را بلند کردهاند. اما متأسفانه اینها در
رسانههای جهانی نفوذ آنچنانهای ندارند
آیا
تئوری آرماگدون در راستای همین تفکرات آخرالزمانی است؟ لطفاً دیدگاه قبالا
درباره آخرالزمان و فرجام بشر را دقیقتر بیان بفرمائید.
در
اساطیر واپسین روزگار قبالایی آمده است که در آخرالزمان، یهودیان دولت
الهی اسرائیل را در سرزمین موعود به پایتختی بیتالمقدس(اورشلیم) تأسیس
میکنند و همه مردم دنیا به یهود که قوم برگزیده خداست، خدمت خواهند کرد.
در واقع حتی معاد نیز در یهودیت و به تبع آن در تصوف یهودی، دچار تحریف
شده و قائل به معاد مادی هستند. اما تئوری خشونت بیحد و حصر و نبرد بزرگی
که در منطقه «تپه شریفان» در شمال غرب بیت المقدس بین سپاهیان خدا و ارتش
شیاطین رخ میدهد، از ساختههای ذهن صهیونیستهای متأثر از قبالاست. «تپه
شریفان» در لغت عربی، همان «هَرَّ مجیدون» است که غربیها آن را
«آرماگدون» یا همان «صحرای مگیدون» گویند. آنها ادعا میکنند ما
قبالائیان، سپاهیان خدا هستیم که صهیونیستهای مسیحی نیز در کنار ما
میجنگند و مسلمانان، ستون فقرات ارتش شیطان هستند. این مفهوم را مستقیم
یا غیر مستقیم، در فیلمها و مستندهای بسیار زیادی مانند اُمگا کد و پایان
روزگار و آرماگدون و طالع نحس و پسرجهنمی و ارباب حلقهها و هریپاتر و
300 و پیشگوییهای نوسترداموس درباره2012 و نیز به تصویر کشیدهاند. در
این فیلمهای منجی آنگلوساکسون یا یهودی در برابر شیاطین میایستد و جهان
را میرهاند. جالب است بدانید تا کنون، با نامهایی شبیه آرماگدون و پایان
روزگار، بعضاً حدود بیست و چند فیلم و مستند تولید شده است.
آیا صهیونیستها هدف خاصی را از طرح چنین موهوماتی پیگیری میکنند؟
قطعاً
صهیونیستهایی که اکنون اکثریت قریب به اتفاق ابرشرکتهای چندملیتی و
مجتمعهای صنعتی- نظامیرا در اختیار دارند، نیاز دارند که با ترساندن
مردم جهان، روح آنها را به هم بریزند و با توهم پراکنی، ذهن جهانیان را
آشفته کنند تا عملیات مهندسی و کنترل ذهن آدمیان را انجام دهند و کالاهای
خود را به خورد آدمیان ترسیده و مصرفگرا بدهند. علاوه بر اینکه تداوم حیات
چپاولگرانهای که مجتمعهای بزرگ تسلیحاتی نیاز دارند، با کوبیدن بر طبل
جنگ بزرگ، میسر میشود. اکثر قریب به اتفاق این ابر مجتمعها، صهیونیستی
هستند و در امریکا و انگلیس و سپس روسیه و فرانسه، با مالیاتهای مردم
مستضعف و سحر شده این کشورهای ظاهراً متمدن، در حال ادامه حیات هستند.
دولتهای این کشورهای اشغال شده توسطاندیشههای استعمارگرانه صهیونیست که
بازیچه دست ثروت سالاران یهودی و صهیونیست هستند، مالیاتهای مردم را به
این ابرشرکتها میدهند و بدهیهای خود را بدانها افزایش میدهند و تورم و
گرانی و بحران اقتصادی را برای مردم خود به دنبال میآورند و در مقابل،
این صهیونیان خبیثند که قلدرتر میشوند. البته سنت الهی است که این روش
تداوم ندارد و انقلاب اسلامیایران، شروع افول این معادله نابرابر بوده
است.
تصوف یهودی نگاهی متفاوت به شر و شیطان دارد. کمی در این باره توضیح دهید.
در
تصوف یهود، بر خلاف فلسفه اسلامی و مسیحی و یهودی، شر را وجودی میدانند
و وجه تاریک جهان را دارای قدرت ویژه معرفی میکنند. در فلسفه اسلامیو
مسیحی و یهودی، شر به «عدم خیر» معرفی میشود. یعنی شرارت ذاتی در جهان،
وجود عینی ندارد و این نکتهای پیچیده است که تأمل جدی در آن، راه گشاست.
اگر با تأمل فلسفی و عمیق، سینمای وحشت و ترس و خشن غرب را ببینید، دیوها
و اجنه و شیاطین و شرورانی که قدرتشان حتی بعضاً از خدا هم بالاتر است را
میبینید. این مطلب به شدت متأثر از نفوذ کابالا در غرب مدرن است. آنها،
شیطان را قدرتمند میدانند و شیطانگرایی و شیطان پرستی و مخالفت جدی با
مسلمانان و مسیحیان به مثابه یاران شیطان و محور شیطانی در جهان را در
تفکراتشان میتوان دید.
مسلمین در این نگاه شرگرایانه چه جایگاهی دارند؟
در
جلد پنجم دایرهالمعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم نوشته دکتر عبدالوهاب
المسیری میخوانیم در برخی متون کابالیستی که ضدیت با اسلام در آنها موج
میزند، کاملترین مصداق سیترا اهرا یا شیطان، مسلمانان و حکومت
اسلامی(کلیپت) میباشد. کاملاً مشخص است که چنین مطالبی متأثر از موفقیت
مسلمانان در جنگهای صلیبی و نفوذ آنان تا جنوب آلمان و فرانسه تا قرن
هیجدهم به تصوف منحرف یهودی وارد شده است. این ضدیت مبنایی با اسلام،
امروزه هم درهالیوود موج میزند و سابقهای دراز دارد. فیلمهایی چون 300
و ارباب حلقهها و جنگیر که شرقیها و سپاهیان فیل سوار مسلمین را در
جبهه شیطان قرار میدهند و همچنین آثاری چون مستند2012 و فیلم امگاکد2 و
... که مسلمین را در جبهه شر قرار میدهند، متأثر از این فضا هستند.
برخی
میپندارند که ضدیت با اسلام مقطعی و گذراست در صورتی که واقعیت همان است
که بیان شد و ضدیت با اسلام در بسیاری از فرقههای قبالا تئوریزه شده است.
در نظریه رسمیکتاب زوهر که شاید مهمترین کتاب تصوف یهودی است گفته شده
که شر از یکی از صفات خدا یعنی عدل سرچشمه میگیرد ولی نمیتواند جزو ذات
خدا باشد و این از تناقضات تصوف یهودی است. سامائل یا شیطان مؤنث، در
آخرالزمان ادعایی یهود، قلمرو سیترا اهرا را نابود میکند و نور روشن بر
نور ظلمانی غالب میشود. مؤسسان تصوف یهودی در اسپانیای قرن 13 و مؤسسان
امریکایی شیطانگرایی و شیطان پرستی در قرن بیستم، همگی از خاندان لاویان
که همان قبیله «لاوی» است هستند. اینها فامیلهایی چون «کوهن» و «لافی» و
«ابولافی» و «لوی» نیز دارند و از سرمایه داران و زرسالاران صهیونیست
محسوب میشوند. اکثر فیلمهایی که مبانی شیطانگرایی را تقویت میکنند نیز
از حمایت شدید این سرمایه داران کابالایی و صهیونیست برخوردارند و قطعاً
بدون وجود این پیشینه قبالایی هرگز شیطانگرایی در جهان جدید رشد نمیکرد.
شیطانگرایی زیر مجموعه جدی کابالاست و ماسون گری و سایر فرقههای مخفی
اعتقادی و اقتصادی و سیاسی شرگرا نیز از سمبلها و مبانی قبالا سیراب شده
است و در خدمت آرمانهای دنیاطلبانه یهودیت ثروت سالار بوده است.
دلیل
انتخاب سینما و هنر و ادبیات برای گسترش و ترویج عرفانهای کاذب چیست؟در
واقع هنر چه ویژگیای دارد که از آن به عنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف
صهیونیست به کار رفته است؟
سینما
جامع هنرهای پیش از خودش است و تأثیر گذاری زیاد سینما دارد. پس از ورود
سینما به عرصه هنر، مسیحیت بااستفاده ابزاری از سینما ترویج خود را گسترش
داد و در واقع بهرهبرداری از سینما به نفع مذهب، از آغاز پیدایش این هنر
و صنعت آن همراه بوده است. ظهور ابتدایی سینما در قسمتهای شرقی امریکا
بود و از سال 1920به بعد،هالیوود در غرب امریکا با سرمایه گذاری یهودیان
شکل گرفت و بعدها یهودیان از سینما برای ترویج عرفان یهودی به شکلی
گسترده بهرهبرداری کردند. در واقعهالیوود در آغاز یهودی زاده شد و کم کم
تمام سینمای امریکا و حتی قسمت اعظم سینمای اروپا و برخی بخشهای سینمای
شرق را آلوده به انحرافات و قدرت طلبیسران صهیونیست کرد و امروزه بیش از
80 تا 90 درصدهالیوود زیر سلطه صهیونیسم متأثر از قبالاست.
تصوف یهودی و اساطیر یهودی- صهیونی با کدام تکنیکها در فیلمهای سینمایی وارد شدهاند؟
فیلمهایی مانند «ده فرمان» که در آن حضور جدی اسطورههای صهیونیستی را شاهد هستیم. بعد از سال 1948م. به طور جدیتری اسطورههای صهیونی وارد سینما شدند. اما حضور عرفان یهود به عنوان معناگرایی متمرکز، از حدود 30 سال پیش، با ورود به عصر جدید معناطلب بشر و گرایش کلی دنیا به سوی سینمای معناگرا به شکلی جدی و به طور ویژه به سینما تزریق شد. شخصیت «گولم» در فیلمهایهالیوودی نمونهای از ورود عرفان یهودی به دنیای سینماست. گولم موجودی است که از خاک مرطوب یا گل یا چوب یا فلزی توسط خاخام یا عارف یهودی ساخته شده و به زبان عبری بر روی پیشانی اش کلمه ایمت «
مجموعه
کتب هری پاتر که هفت جلد هستند، با تبلیغات سرسام آور شبکههای بزرگ
رسانهای غرب به تیراژی حدود 400 میلیون رسید و اثر زیادی در میان
نوجوانان جهان گذاشت. صهیونیستها معتقدند در آخرالزمان شیاطین که به
تعبیر آنها مسلمانان هستند بر سرزمین موعود، به مرکزیت بیت المقدس غالب
میشوند و یهودیان با وجود مظلومیت، سرزمین موعود را نجات خواهند داد و در
واقع تسلط بر سرزمین موعود، مقدمهای برای تسلط بر جهان خواهد بود.
چه راهکارهایی برای تأمین فکری و فرهنگی جامعه در هجوم عرفانهای انحرافی وجود دارد؟
در
این زمینه لازم است که برنامه ریزی استراتژیک و جامعی صورت بگیرد. قطعاً
این حوزه و دانشگاه هستند که کشور را به جلو میبرند و برنامهریزی و
ساماندهی و اجرای تمام امور در یک کشور، از نهادهای آموزشی آن و همچنین
آموزشهای غیر رسمی مانند تلویزیون و هنر سرچشمه میگیرد.
شاید در
اولین گام باید مراکز حوزوی و مطالعاتی و استراتژیک و پژوهشی مختلف در
کشور، به مطالعات عمیق و تاریخی و فلسفی پیرامون این فرقهها و راهکارهای
مقابله و کنترل آنها و شیوههای انتقال ادبیات غنی اسلامی- عرفانی را به
نسلهای جدید بیابند. امروزه در عصر پسامدرن که بشر از شرور ماشینیسم و
آلودگیها و ضعفهای تکنولوژی خسته شده است،اگر ما بکوشیم، معنویت ناب
اسلامی- شیعی جهان را در مینوردد. قطعاً عقلانیترین و زیباترین مکاتب
عرفانی در جهان اسلام و در مکتب اهل البیت (علیهم السلام) به منصه ظهور
رسیدهاند و امروز باید با رجوع به اصل خویش، ره گم نکنیم و جهان را بدین
سمت فراخوانیم و از بند استعمارگران روح و ذهن برهانیم. در قدم دوم باید
ریشههای سکولار و پوزیتیویستی علوم انسانی را که به تعبیر مقام معظم
رهبری، ذاتاً منحرف و ماهیتاً مضر هستند، شناخت و به دانشجویان و دانش
آموزان شناساند و در راه اصلاح نظام آموزشی قدم برداریم. مدرسه و دانشگاه
عقلانیت و اجرای امور جامعه را به دست دارد و اصلاح آن، اصلاح جامعه است.
بصیرت افزایی و ارائه جذاب میراث غنی فکری و عرفانی اسلام باید سرلوحه
مراکز آموزشی ما باشد. باید مراکز آموزشی ما جوانان را واکسینه کنند و با
روشنی بخشی به ذهن مردمان، روح آنان را در مقابل هجوم خفاشان سیه دلی که
دل در گرو غارت قلب و مغز جوانان دارند، بیمه کنند. در قدم سوم باید هنر و
رسانههای تصویری و مکتوب و تمام نهادها و ابزارهای آموزش غیر رسمی را به
خدمت درآوریم و با استراتژی و بینش عمیق، آنها را در مسیر حق، راهبری
کنیم. نقش هنرمندان و ورزشکاران در راهبری قلبیجامعه، بسیار مهم است.
الحمدلله آثار خوبی تاکنون تولید شدهاند که تأثیرات شگرفی در جهان
داشتهاند. شما تأثیر فیلمهایی چون یوسف، مریم مقدس و مختارنامه را دست
کم نگیرید. ولی هنوز گروهی از هنرمندان و ورزشکاران، صاحب نگاههای نافذ و
جامع و استراتژیک نشدهاند. امید که هنرمندان ما از شر تعصبات لیبرالیستی
و نگاههای روشنفکرمآبانه برهند و در مسیر اسلام ناب، به تولید آثار فاخر
و ماندگار بپردازند که اگر چنین شود، جهان معنویت خواه کنونی نیز همراه ما
خواهد بود.